تأثيرات خارجي جنبش ملي نفت ايران (1)


 

نويسنده : علي فرهمند عراقي




 
«ملت ايران در مبارزه با اجانب به پايداري و استقامت مصمم است، ...اين ملت آنجا که پاي شرافت و استقلال مملکت در ميان باشد، مرگ را بر زندگاني آلوده به ننگ و رسوايي ترجيح مي دهد و به هيچ قيمت از ادامه ي نهضتي که آن را به بهاي خون فرزندان خود خريده است، باز نخواهد ايستاد ».(1)
دکتر مصدق

مقدمه
 

ملي شدن صنعت نفت ايران در اواسط سده ي بيستم(1951)آن چنان ضربه ي هولناکي بر پيکره ي امپرياليسم بريتانيا وارد ساخت که آن را ناگزير به طراحي کودتاي 28مرداد براي رهايي از پيامدهاي خطرناک اين مسأله نمود، چرا که انگليسي ها بر اين امر واقف بودند که تحولات سياسي و اجتماعي ايران، همواره دير يا زود از مرزهاي ايران فراتر رفته و حرکت هاي مشابهي را در منطقه به راه مي اندازد.
اکنون پس از گذشت نيم سده از آن حادثه، کتاب ها، مقالات و سمينارهاي بسياري از ابعاد گوناگون به بررسي و تحليل جنبش ملي نفت ايران و کودتاي 28مرداد پرداخته اند، اما در زمينه ي تأثيرات خارجي جنبش ملي ايران ، کم کاري محسوسي ديده مي شود که اينجانب را بر آن داشت تا گام کوچکي در يادآوري اهميت تأثيرات خارجي جنبش ايران -به ويژه در خاور ميانه -بردارم. بدون شک شناخت دلايل تأثيرگذاري عميق جنبش ملي ايران بر توده هاي محروم مردم جهان سوم و الگو برداري ساير حرکت ها و جنبش هاي کشورهاي منطقه از آن، مي تواند برخوردار از نکات ظريفي براي طراحي استراتژي و سياست هاي منطقه اي کشورمان، به ويژه در حوزه خاورميانه باشد.
در نوشتن مقاله ي حاضر، مجموعه ي وسيعي از اسناد موجود در آرشيو اداره ي اسناد و خدمات پژوهشي وزارت امور خارجه ي ايران، متعلق به سال هاي 1330تا 1335خورشيدي مورد بررسي قرار گرفته و در موارد لازم از کتاب هاي معتبر و دانشگاهي از جمله کتاب «روابط خارجي ايران 57-1320»نوشته ي «دکتر عليرضا ازغندي»بهره برداري شده است.
پرسشي که مقاله ي حاضر دغدغه ي پاسخگويي به آن را دارد، اين است که تأثيرگذاري جنبش ملي ايران در کشورهاي منطقه، در چه سطحي بوده است ؟آيا تأثيرات آن تنها فکري و ذهني و ناشي از احساسات و کاريزما بود؟ و اينکه بازتاب عيني و عملي آن چگونه بوده است ؟همچنين به طور ضمني به دغدغه هاي انگليس - به عنوان طرف مقابل - در برخورد با جنبش ملي ايران مي پردازيم و در پايان گفتار حاضر، گوشه هايي از مندرجات مطبوعات آن روز خاورميانه که شامل نکات جالبي از تلاطم امواج خروشان جنبش ملي ايران در خاورميانه مي باشد، ارائه مي گردد.

مسأله ي نفت
 

امتياز نفت ايران شش سال قبل از برپايي رژيم مشروطه در ايران،در سال 1901به يک تبعه ي انگليسي به نام «ويليام ناکس دارسي»(William Knox Dَ arcy)به مدت شصت سال واگذار شد و در اين قرار داد، سهم ايران 16%درآمد نفت به عنوان حق امتياز، تعيين شده بود و «شرکت نفت ايران و انگليس »(Anglo-Persian oil Company)متعهد بود در پايان موعد قرارداد، همه ي تأسيسات شرکت را بدون دريافت وجهي به دولت ايران واگذار کند. با اين حال شرکت تاسال 1919از پرداخت کمترين وجهي به دولت ايران سرباز زد و به اعتراض ها و درخواست هاي حکميت ايران نيز بي توجه ماند. دولت ايران ناگزير يک مستشار مالي انگليسي به نام «آرميتاژ اسميت»(Armitag Sydney Smith)را براي تصفيه حساب با شرکت نفت به لندن فرستاد. وي در 22دسامبر موافقت نامه اي با شرکت نفت تنظيم کرد که از سوي دولت ايران رد شد و مورد قبول قرار نگرفت . دخالت هاي نارواي شرکت نفت، دولت و ملت ايران را زير فشار قرار داده بود . تا اينکه با انعقاد قرارداد 1933، به مدت 32سال ديگر به زمان قرارداد افزوده شد.
در آذر 1323به پيشنهاد دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، اعطاي امتياز نفت ممنوع گرديد و سه سال بعد با استناد به قانون مذکور، موافقت نامه ي «قوام-سادچيکف» در خصوص امتياز نفت شمال، از سوي مجلس رد شد و در مهر 1326دولت ايران از طرف مجلس، مأمور احقاق حقوق ملي ايران از نفت جنوب گرديد. در 29اسفند 1329در پي اقدامات دکتر مصدق در مجلس شانزدهم «اصل ملي شدن صنعت نفت ايران » به تصويب رسيد و مصدق با پذيرش سمت نخست وزيري، به دنبال ترور رزم آرا، عهده دار مسؤوليتي سنگين گرديد.
نخست وزيري دکتر مصدق(7ارديبهشت 1330تا28مرداد 1332)
دکتر مصدق در پي دوره اي پرتنش به واسطه ي فشار جبهه ي ملي و افکار عمومي براي ملي کردن صنعت نفت به نخست وزيري انتخاب شد و نخستين برنامه ي کاري وي اجرايي کردن قانون ملي شدن نفت ايران مصوب 24اسفند مجلس شوراي ملي و 29اسفند 1329مجلس سنا بود. دولت وي در آغاز، کميته ي پنج نفره اي را مأمور اجراي قانون مزبور نمود و در خرداد1330براي تحويل گرفتن تأسيسات نفتي روانه ي خوزستان کرد . دولت ايران در 29خرداد بر تأسيسات شرکت نفت مسلط گرديد و بدين ترتيب 29خرداد روز «خلع يد» نام گرفت . به دنبال اين امر دولت انگليس خواهان رسيدگي ديوان دادگستري بين المللي لاهه به موضوع شکايت خود از دولت ايران گرديد.
در اين بين رفت و آمد چهره هاي سياسي و ديپلماتيک انگليس و آمريکا (براي وساطت)و مذاکرات و مکاتبات بسياري پشت سرهم صورت مي گرفت که با سرسختي مصدق بر مواضع خود، با بن بست مواجه مي شد. تا اينکه (در 4مهر 1330)ارتش ايران با ورود به پالايشگاه آبادان، کنترل آنجا را برعهده گرفت و دولت نيز اقدام به لغو پروانه ي اقامت کارمندان خارجي و اخراج ايشان از منطقه ي حفاظت شده، نمود. انگليس نيز به تشديد عمليات جنگ رواني بر عليه ايران پرداخت و شکايت خود را از ايران (5مهر1330)به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ابلاغ کرد.
اکنون پس از ذکر مقدمات فوق، لازم است که به بحث اصلي و پيگيري ابعاد خارجي جنبش ملي ايران بپردازيم. در اين رابطه، اشاره به دغدغه هاي انگليس و آمريکا در برخورد با جنبش ايران ضروري است.

تهديدات انگليس و دغدغه هاي آمريکا
 

با شکل گيري جنبش ملي نفت ايران، مقامات انگليسي به شدت نگران به خطر افتادن منافع استعماري خود در سراسر دنيا شدند، چرا که پيش بيني مي کردند دير يا زود حرکت استعمار ستيز ملت ايران امواج طوفنده اي را در ميان ساير ملت هاي محروم برانگيزد. نگراني انگليس از خلال اظهارات «امانوئل شين»وزير دفاع حکومت کارگري انگليس، يکي از شواهد اين امر است :«اگر به ايران اجازه داده شود که در اين مبارزه پيروز شود، مصر و ساير کشورهاي خاورميانه تشويق خواهند شد از آن پيروي کنند، اقدام بعدي ممکن است ملي کردن کانال سوئز باشد».(2)
اين نگراني ها محرک انگليس در مقابله با جنبش ملي ايران از راه اقدامات مختلفي بود که همگي ناکام ماند؛ تهديد نظامي ، تحريم اقتصادي ، توسل به ستون پنجم، استمداد از آمريکا ، شکايت به مجامع بين المللي و تحريم نفتي از جمله اقدامات خصمانه ي انگليس در برابر ايران بود. روزنامه ي «العالم عربي »در گزارشي از تهديد نظامي انگليس مي نويسد:
«...تعداد کشتي هاي جنگي انگليسي در آب هاي ايران، در نزديکي آبان به 17فروند رسيده و بعضي از آنها از نوع رزمناو هستند و اين تجمع کشتي هاي جنگي به دستور فرمانده ي انگليس در خليج فارس، صورت گرفته و گفته مي شود که يک کشتي هواپيمابر انگليسي نيز از اقيانوس هند به طرف آب هاي آبادان حرکت کرده است. يک خبر ديگر مي گويد که يک رزمناو انگليسي از مالت، در درياي مديترانه ، حرکت کرده است و اين کشتي که حامل1756ملوان انگليسي مي باشد از راه درياي احمر به طرف منطقه ي خليج فارس رهسپار شده است ».(3)
اما ايرانيان بدون توجه به قدرت نمايي انگليسي ها، به طور قاطعانه، پيگير احقاق حق و مطالبات ملي خود در رابطه با صنعت نفت بودند. حسين مکي - از ياران نزديک مصدق و دبير کل جبهه ي ملي - در سخناني در مجلس شوراي ملي، به موضوع مداخله ي نظامي احتمالي انگليس در ايران پرداخت و اعلام کرد:«...اگر به غلط گلوله اي از يکي از توپ هاي انگليسي در منطقه ي خليج فارس در برود، در ظرف بيست و چهارساعت بعدي آتش جنگ جهانگير، شعله ور خواهد شد».(4)
در همين زمان، خبرگزاري «آسوشيتدپرس»به انعکاس مواضع دست اندرکاران سياست خارجي مسکو پرداخت مبني براينکه :«...ايران مانند صندوقي از ديناميت است که در هر آن ممکن است منفجر شود و صلح و سلامت جهاني را برهم زند».(5)
ايستادگي ايران در برابر تهديدات نظامي انگليس، با شگفتي از سوي ساير ملل دنيا تعقيب مي شد و محافل و مطبوعات بسياري، زبان به ستايش از استقامت و پايداري ايرانيان در مقابل تهديدات خارجي گشودند. از جمله روزنامه ي «نشنال هرالد»(National Herald)چاپ «لنکهو»در شماره ي 27مه 1951سرمقاله اي با نام «نفت ايران»منتشر نمود و با اشاره به مندرجات روزنامه ي «دولتمردان جديد و ملت ها »(New Statesman and Nation)نوشت:
«طرف انگلستان در قضيه ي نفت ايران چند نفر شيخ *نيستند که تسليم قدرت نمايي او شده و دست نشاندگي او را در ازاء قرارداد پرخير و برکتي، بپذيرند، بلکه انگلستان امروز در ايران با يک تحول ملي مواجه است. قدرت نمايي در اينجا ممکن است که کار را خيلي بدتر سازد و به قول سياستمداران ايران، بعيد نيست که منتهي به جنگ سوم گردد. جاي خوشبختي است که مي شنويم اولياي دولت انگلستان از توسل به قدرت نظامي صرف نظر کرده اند».(6)
مصدق بر آن بود تا از اقدامات و فعاليت هاي شديد حزب توده به عنوان اهرم فشاري بر آمريکا استفاده کرده و خطر تهديد ايران از سوي کمونيسم را -در صورت عدم کمک فوري آمريکا- گوشزد نمايد. استفاده ي ابزاري از فعاليت هاي حزب توده، اهرمي بود که انگليس نيز با هدفي متفاوت با آن بازي مي کرد. هدف انگليس اين بود که دولت مصدق و اقدامات آن را به عنوان عامل اصلي اوج گيري فعاليت هاي حزب توده در ايران معرفي نمايد تا بتواند از اين راه، آمريکا را براي سرنگوني دولت ملي مصدق متقاعد نمايد.
به دنبال اقدامات انگليس، آمريکا در پي يک ديپلماسي متناقض و دو پهلو در برخورد با مسأله نفت ايران، از حمايت هاي ضمني نخستين، به کارگرداني کودتاي آمريکايي -انگليسي 28مرداد کشيده شد و با سرنگون کردن دولت ملي، لطمه اي سنگين بر تمامي شئون اقتصادي، سياسي و اجتماعي ايران وارد ساخت که تبعات منفي اين امر بسيار شديد تر از آن چيزي است که گمان مي رود.
لازم به ذکر است که يکي از عوامل اصلي تغيير روش آمريکايي ها در برخورد با جنبش ملي ايران، روي کار آمدن جناح جمهوري خواه با رياست جمهوري «ژنرال آيزنهاور» بود، ولي نگراني اصلي آمريکايي ها در خلال «بيانيه ي سياستگذاري پيشنهادي شوراي امنيت ملي ايالات متحده در خصوص ايران»آشکار مي شود که همان مسأله ي کمونيسم است:
«...ايالات متحده ي آمريکا بايد بريتانياي کبير را براي پرهيز از استفاده از نيروي نظامي در حل و فصل مشاجره ي نفت اقناع نمايد، زيرا ورود نيروهاي نظامي انگلستان به ايران بدون رضايت اين حکومت، نيروهاي بريتانيا را در معرض برخورد با نيروهاي نظامي ايران قرار داده، جهان آزاد را دچار تفرقه نموده و يک موقعيت هرج و مرج در ايران ايجاد خواهد کرد که ممکن است حکومت ايران را براي دريافت کمک متوجه اتحاد جماهير شوروي نمايد . در اين صورت جان اتباع انگليسي در ايران به وسيله ي خشونت مردمي، جداً به خطر خواهد افتاد. در صورتي که تصميم انگليس براي استفاده از نيروهاي نظامي برخلاف رهنمود آمريکا به مرحله ي اجرا در آيد، موقعيت چنان حاد خواهد بود که سياست ايالات متحده ي آمريکا بايستي در همان زمان، مورد تجديد نظر واقع شود».(7)
آمريکا به دليل نگراني از ماده ي 6«قرارداد 1921»با مداخله ي نظامي انگليس در ايران مخالفت مي کرد و انگليس در برخورد نظامي مستقيم و تجزيه ي ايران دچار ترديدهايي بود. «جون کمشي»(Jon Kimche)يهودي ضد ايراني ، در روزنامه ي «ژروزلم پست» به بررسي اين مذکور پرداخت:
«دو نظر مهم و اساسي هنوز برضد اين راه حل در جريان است. نظر اول اين است که قايلين اين اقدام سخت، قطعاً تأکيد ندارند که تجزيه ي ايران سبب مشکلات و اختلافات عظيمي نگردد . مخصوصاً که آمريکا بسيار نگران خواهد گرديد. نظر دوم اين است که معلوم نيست که باقي کشورهاي خاورميانه در راه همدردي با ايران چه خواهند کرد. پريشاني مهم اين است که مصري ها ممکن است محاصره ي تنگه سوئز را نسبت به کليه ي کشتي هاي باربري نفت از ميدان هاي ايران به کار زنند. در نتيجه چنان که نمايان است راه حل هاي سخت مداخلات نظامي و امکان تقسيم مناطق با روس ها از نظر اعتبار افتاده اند».(8)
انگليس به ناچار متوسل به شکايت از ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد گرديد و در مهر 1330دکتر مصدق به عنوان نماينده ي دولت ايران براي پاسخ گويي به شکايت مزبور، رهسپار نيويورک گرديد. نتيجه ي مذاکرات شوراي امنيت به دنبال پيشنهاد فرانسه آن شد که رسيدگي به شکايت انگليس تا صدور حکم ديوان لاهه به تعويق افتد. در ديوان بين المللي لاهه دکتر مصدق به همراه پروفسور رولن، وکيل مدافع بلژيکي دولت ايران، حضور يافت و در پي خطابه ي سياسي دکتر مصدق، پرفسور رولن نيز با دفاعيات حقوقي، دلايل وکيل انگليس را در صلاحيت ديوان لاهه براي رسيدگي به مسأله ي مورد اختلاف ، رد کرد. در 31تير 1331رأي ديوان، مبني بر عدم صلاحيت آن براي رسيدگي به شکايت انگليس، صادر شد و به اين ترتيب پيروزي ديگري براي ملت ايران در فرداي پيروزي قيام 30تير(در پشتيباني از مصدق)رقم خورد.
در اين قسمت به نگراني انگليس از الگوبرداري ساير ملل خاورميانه از جنبش ايران - از جمله نگراني از ملي شدن کانال سوئز- اشاره کرديم، اين در حالي است که دغدغه هاي ديگر انگليس از مسأله ي ملي شدن نفت ايران به تبعات فاجعه آميز اين امر از لحاظ اقتصادي، اجتماعي و نظامي نيز برمي گردد. از لحاظ اقتصادي با توجه به تملک 51%سهام شرکت نفت از سوي دولت انگليس و قطع درآمدهاي ناشي از آن در شرايط دشوار اقتصادي، ضربه اي سنگين بر اقتصاد انگليس وارد مي ساخت. اين مسأله به دنبال خود تبعات اجتماعي را نيز در پي مي آورد، چرا که موجب سنگين تر شدن ماليات ها، افزايش قيمت سوخت، کسري بودجه و مسائلي مي شد که فشار آن بر جامعه ي انگليس بدون شک فشارهاي اجتماعي را نيز از پايين به بالا موجب مي شد و سرانجام با از دست رفتن نفت ايران، نيروي دريايي انگليس مجبور به جايگزين کردن آن با نفت ساير کشورها براي تأمين سوخت زيردريايي ها و ناوگان جنگي خود بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*منظور شيخ هاي خليج فارس مي باشد.
منبع:پايگاه نور 33